افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...
افسونگر دلها

افسونگر دلها

چون زمزمه رود و چو آوای شباهنگ . .. افسونگر دلها بود افسانه دشتی...

قربانیان کرونا

صدها گل سرخ از کرونا مردند

بس غنچه که از باد ستم پژمردند

هر گوشه به سوگ نوگلی بنشسته

یا رب به جهان تو چه ها آوردند .

حسین دشتی

ای جان پدر کجاستی ؟

ای جان پدر نه وقت پروازت بود

در مکتب مهر شوق آغازت بود

نادانی این قوم شکسته است پرم

چشمم به دو تیزبال شهبازت بود .

حسین دشتی

بهشت من

بهشت من هم آنجایی که هستی

عزیزم در دل و جانم نشستی

بود دوزخ جهان من بدونت

چرا ای نازنین قلبم شکستی  ؟

حسین دشتی

محلات

باید روم بار دگر سوی محلات

بوسه زنم بر خاک خوشبوی محلات

شبهای غربت همچو گیسوی محلات

دل طالب مژگان و ابروی محلات .

حسین دشتی

کرونا خان

کرونا خان ز چینستان برآمد

ز چنگیز و هلاکو بدتر آمد

چنان دنیا به تاراج خزان برد

مغول بار دگر از خاور آمد .

حسین دشتی

ای اشک

با کس نباید گفت در سینه غمی دارم

بر چهره ام از اشک دیده شبنمی دارم

تا کی نهان سازم به دل غمهای عالم را

ای اشک خوشحالم که چون تو همدمی دارم .

حسین دشتی

چرا

دیگر چرا به تو اندیشه من است ؟

بعد از هزار بار دروغ و فریب ها

باید برم این دل وامانده را مگر

دور افکنم به سرای غریب ها ؟

حسین دشتی

فرهاد

ز عشق تو مرا فرهاد گفتند

گهی غمگین گهی دلشاد گفتند

به قلب من بسی خنجر نشاندند

گهی طعنه گهی بیداد گفتند .

حسین دشتی

فالگیر

1

زن کولی کف دستم نظر کرد

مرا از عشق دلدارم خبر کرد

بفرمود او نصیحت ها که فرزند

به راه عاشقی باید خطر کرد

2

زن کولی فراق یار ما گفت

ز هجران رخ دلدار ما گفت

نشانی از دل شوریده ام داد

به زودی لحظه ی دیدار ما گفت

3

زن کولی بگفتا ای پسر هی

نیفتی جان من در دردسر هی

صراط مستقیمت راه عشق است

بجز شوریدگی نبود به سر هی

4

زن کولی بگفتا سرنوشتت؟

به پیشانی خدا عاشق نوشتت

همه عمرت فراق است و جدایی

وصال یار بادا چون بهشتت

5

زن کولی بگفت از عشق جانم

تو را بر صدر این دنیا نشانم

چنان از عشق گردی شهره شهر

ز گمنامی تو را من وارهانم

6

زن کولی بگفتا در حقیقت

شود آنچه خدا خواهد نصیبت

به دل رو در ره عشق و طریقت

به سر رو در ره دین و شریعت

7

زن کولی بگفتا از کجایی ؟

- ز بوشهر از دیار آشنایی

: چوطوفان در جهان آواره اما

به پایان می رسد روزی جدایی

8

زن کولی بگفتا طالعت هست

دلت شاد و لبانت پر ز خنده است

به مشهد می روی بهر زیارت

گمانم نذر و عهدی گردنت هست

9

حسین دشتی


رسول آمد

رسول آمد به ما آموخت راه صدق و پاکی را

به راه عشق باید چون شقایق سینه چاکی را

به حول محور قرآن و اهل بیت من دایم

به این دو امتم هرگز نبیند راه غرقاب و هلاکی را .

حسین دشتی

رضا (ع)

دل هوای حرمت کرده ، رضا ( ع)

تا کجا روح مرا برده رضا (  ع )

یاد باد آنکه شبی دوش پدر

دست بوسی تو آورده ، رضا ( ع)

حسین دشتی

گلدان

و گلدانی بساز از خاکم ای یار

ز تاکی شاخه ای در آن نگهدار

شبی سرمست از باده چو گشتی

به قلبم آتشی گردد پدیدار .

حسین دشتی

صفحه دل

بر صفحه ی دل نام تو حک باید کرد

خورشید تویی به سایه شک باید کرد

تا خلوت انس تو فراهم گردد

خوبان همه را ز سینه دک باید کرد .

حسین دشتی

پیامبر مهربانی ها

مهربان نام و امین بد لقبش

آتش انداخته بر جان لهبش

در ازل خلقت از او شکل گرفت

آدم از گل بشد و ، او سببش .

حسین دشتی

مجتبی

غریبی به مدینه 

به دلها آشنایی

نداری تاج و تختی

و لاکن پادشاهی

امام حلم و صبری

امیر رنج و دردی

کریمان را خدایی

خدا را مجتبایی .

حسین دشتی

ساغر

باید نهان سازم میان دل غمت را

با کس نگویم هیچ یاد و خاطرت را

می ترسم از چشم حسودان زمانه

از خون دل پر می کنم من ساغرت را

حسین دشتی

چشم انتظاری

تو در روح و روانم جای داری

تو روح پاک و سرسبز بهاری

اگر صد سال هم افتد جدایی

بود کار دلم چشم انتظاری

حسین دشتی

خاکستر

پروردگارا به دلهای خسته

خاکستر غصه و غم نشسته

تنها تویی امید نا امیدان

سوی تو آیم با دل شکسته 

حسین دشتی

بشارت

ای باد صبا بشارت یار بده

خوشنودی دلهای گرفتار بده

گو بر گنهم چشم فرو بندد و هم

بر دیده و دل مژده ی دیدار بده .

حسین دشتی

فرصت

حتی نداد فرصت یک لحظه ام سخن

حتی ندید که منم شمع انجمن

خود دوخت و خود برید و سرانجام کار هم

پوشاند بر قامت دل کهنه پیرهن 

حسین دشتی

شکایت

یارم شکایت ما با رقیب کرد

با دوستان ظاهر مردم فریب کرد

حرف دلم را نشنید از زبان من

از دیگری شنید و چه کاری عجیب کرد

حسین دشتی

انسان کامل

اباصالح {عج} ایا انسان کامل

چرا از یاد تو دل گشته غافل

چرا در تنگناهای زمانه

فتاده سینه ام بر دور باطل

حسین دشتی

گفتی

گفتی که به دادگاه قلبت

محکوم شدم به جرم عشقت

ای دل بپذیر حکم داور

تازه برسیده ای به حقت

حسین دشتی

دادم برس

یا ابن الحسن {عج} دادوم برس

آقا به فریادم برس

در سینه داروم یک غمی

بر ظلم و بیدادم برس

حسین دشتی

غصه ناگفتنی

یا ابن الحسن {عج} تو کنجونی

داروم یه عالم گفتنی

واپیچه وابیده دلوم

از غصه ی ناگوفتنی

حسین دشتی

خسرو دین

مولای من ای حسین {ع} فریادم رس

ارباب خودم ، به داد و بیدادم رس

روز عرفه است و حاجتم بسیار است

ای خسرو دین ، امید فرهادم رس .

حسین دشتی

افسوس

افسوس چه ارزان 

دل خود را به تو دادم

بر ، برده ی ثروت 

صفت یار نهادم

در ذهن خودم ساختمش

تالی شیرین

با زهر سکوتش

به چه سان داد جوابم .

حسین دشتی

روز عرفه

روزی که حسین {ع} آمد از مکه برون

زیرا که نخواست حرم آلوده به خون

هفتاد و دو قربان ببرد کرب و بلا

ای جان جهان که شاه عشقی و جنون .

حسین دشتی

ساده دل

آن لر ساده دلم کز سادگی

دل به مهر دختر گل داده ام

تا زند تیشه به قلب خسته ام

دل به بخت پوچ و باطل داده ام .

حسین دشتی

آیینه

فکر می کردم دلت آیینه است

جام جمشیدی میان سینه است

لیک دانستم که سرد است و تهی

پوچ تر ار عصر یک آدینه است .

حسین دشتی

آتش

این چه آتش بود بر جانم فتاد

خرمن روح پریشانم فتاد

آذرخشی بود برق دیده اش

نیمه ی خاموش و پنهانم فتاد .

حسین دشتی

یار آمد

یار آمد ، آتشی انداخت در جان همه

سوخت یکسر خرمن تقوی و ایمان همه

جز من شوریده اش کزلطف او دستم تهی است

خنده ها و مهربانیها بفرمود او به دامان همه

بهر ما تک بیت هزلی و برای دیگران

بلبل شوریده ای گشت و غزلخوان همه

بر کویر روح من یک قطره اش آبی نبود

از برای دیگران ابر است و باران همه

در دل زارم همه تیغ جفا روییده است

صد طراوت بر رقیبان و بهاران همه

یار ! ما را هیچ انگاشتی اما بدان

یک طرف ما ، یک طرف هم جان نثاران همه .

حسین دشتی

در سوگ خانم پوران شیرخانی

تسلیت می گویم ای یاران

یکی از ما برفت

گوهری بوده است

پوران

یکه و تنها برفت

دل برید از این 

زمین خسته ی رنج و بلا

پرکشید از خاک و تا

اوج فلک

بالا برفت.

حسین دشتی

خانم شیرخانی نمونه یک انسان متعهد

در طول دوره دانشگاه بانک تجارت

خداوند روح پاکش را غریق رحمت و رضوان

بگرداند و عرض تسلیت به خانواده آن مرحومه

و همکارانم در بانک تجارت و اساتید محترمم و دوستان

عزیز در دانشگاه علمی کاربردی بانک تجارت و اندیشه کاراد

ع س ل

عسل ! عینت نشان عشق و پاکی است

شقایق را حدیث سینه چاکی است

بود سین تو سر سبزی بسیار

چه دلهایی به مهر تو گرفتار

به حرف سین سلام از نو دوباره

به شب هایم تویی همچون ستاره .

حسین دشتی

جنگ

دلبرا دل را به چنگ آورده ای

از چه رو ما را به جنگ آورده ای

عاشقان در محبس تو بی شمار

عقل را بر زیر سنگ آورده ای .

حسین دشتی